loading...
امیررضاصادقی
امیررضاصادقی بازدید : 17 جمعه 30 خرداد 1393 نظرات (0)

مصاحبه گر :
 
ترکش خمپاره پيشونيش رو چاک داده بود 
روي زمين افتاد و زمزمه ميکرد دوربين

رو برداشتم و رفتم بالاي سرش داشت اخرين نفساشو ميزد ازش پرسيدم اين

لحظات اخر چه حرفي براي مردم داري با لبخند گفت:از مردم کشورم ميخوام وقتي

براي خط کمپوت ميفرستن،عکس روي کمپوت ها رو نکنن گفتم داره ضبط ميشه

برادر يه حرف بهتري بگو با همون طنازي گفت..اخه نميدوني سه بار بهم رب گوجه

افتاده.  از خاطرات يک رزمنده

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سلام من امیررضاصادقی هستم دانش آموز سال هفتم آموزشگاه نمونه علامه طباطبایی شاهرود امیدوارم از مطالب من لذت ببرین (لطفا نظر بدین) ایمیل : amir.sade@chmail.ir
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    وب سایت ما چه طور بود ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 103
  • بازدید کلی : 977
  • کدهای اختصاصی

    پیچک

    نوبت شما